نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 

 

 

 

 
به من گفت همه رو ول کن … باید دور همه رو خط بکشیی
 


[تصویر: 921558wrw5atl16m.gif][تصویر: 921558wrw5atl16m.gif]
ولی خودش جلوی آینه دور چشمشو خط کشید و رفت سر قرار

 

[تصویر: 921558wrw5atl16m.gif][تصویر: 921558wrw5atl16m.gif]
اگر “او” برای “تو” ساخته شده! “من” برای “تو” ویران شده‌ام  

 

[تصویر: 921558wrw5atl16m.gif][تصویر: 921558wrw5atl16m.gif]


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 1:43 | |







 

[تصویر: 692828w7nr4hbkng.gif]هر چقدر هم که از من دور باشی[تصویر: 692828w7nr4hbkng.gif]


[تصویر: 692828w7nr4hbkng.gif]شب که ماه می تابد[تصویر: 692828w7nr4hbkng.gif]


[تصویر: 692828w7nr4hbkng.gif]به کنار پنجره بیا و نگاه کن[تصویر: 692828w7nr4hbkng.gif]


[تصویر: 692828w7nr4hbkng.gif]دلم خوش است جایی را می بینم[تصویر: 692828w7nr4hbkng.gif]

 

[تصویر: 692828w7nr4hbkng.gif]که تو هم نگاه می کنی [تصویر: 692828w7nr4hbkng.gif]

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 1:40 | |







 

[تصویر: 576748l259zd666j.gif]تنهایی یعنی : ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است[تصویر: 576748l259zd666j.gif]


[تصویر: 576748l259zd666j.gif]اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است[تصویر: 576748l259zd666j.gif]


 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 1:37 | |







 

امدی....چه زیبا

گفتم دوستت دارم....چه صادقانه

پذیرفتی....فریبانه

همه چیزم شدی....چه زود


به خاطر یک کلمه ترکم کردی....چه ناجوانمردانه

نیازمندت شدم....چه حقیرانه

واژه ی خداحافظ به میان امد....چه بی رحمانه

و من سوختم....چه عاشقانه

ولی من هنوز دوستت دارم....غریبانه


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 1:36 | |







 

ali-mahsaali-mahsaali-mahsaali-mahsaali-mahsaali-mahsaali-mahsaali-mahsa

چقدر سخته تو چشمهای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید

و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی و

به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی ، حس کنی هنوزم دوسش داری

چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش

همه ی وجودت له شده....

چقدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی

اما وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی....

چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی

تا نفهمه هنوزم دوسش داری....

چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگه ای ببینی

و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت اروم زیر لب بگی:


گل نازم باغچه ی نو مبارک

ali-mahsaali-mahsaali-mahsaali-mahsaali-mahsaali-mahsaali-mahsaali-mahsa


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 1:34 | |







 

دلم از نبودنت پر است ، آنقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 1:32 | |







 

 

 من که از کوی تو بیرون نرود پای خیالم 

 نکند فرق به حالم چه برانی چه بخوانی 

 چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی 

 نه من آنم که برنجم ، نه تو آنی که برانی  


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 1:30 | |







 

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند
مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

من به آن محتاجم 

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 1:27 | |







 

 

به کجا میروی ، با این دل شکسته به کجا مینگری
نه دستی است که دستهایش را بگیرد

نه چشمی است که با دلسوزی او را ببیند

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 19:21 | |







 

 

تو شکوفه ای در کویر دلم هستی
تنها یار و همدم و زندگی ام هستی
چه بخواهی ، چه نخواهی تا ابد در قلب من هستی

تو برایم بهترین هستی ، دنیا را نمیخواهم ، تو زندگی من هستی 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 18:3 | |







 

 

چرا به بیراهه میروم ، دلم گرفته
به دنبال آشیانه میروم ، آشیانه من کجاست
دل من خسته و تنهاست ، کسی میشوند فریاد مرا 

نه عزیزم اینجا سرزمین غمهاست 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 15:4 | |







 

 

اینگونه مرا نگاه نکن ، فکر کرده ای که از نگاهت خسته میشوم
نه عزیزم بیشتر از اینکه هستم عاشقت میشوم
پس آنقدر نگاهم کن ، تا دیوانه شوم 

باز هم نگاهم کن تا از حال بروم و فدای عشقت شوم 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 15:3 | |







 

 

عاشق گلی هستیم که سالها در جستجوی او گشته ام
با چشمهای خیس به او رسیدم
او را از شاخه اش نچیدم تا خشک نشود

مثل قلب من پر پر و شکسته نشود
در همانجا برایش مردم و گفتم همانجا خاکم کنید
تا وقتیکه مردم  با نام او رهسپارم کنید 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 15:0 | |







 

تا چشمانت را دیدم دلم لرزید
تا تو را دیدم دیگر چشمهای جز تو کسی را ندید
پرنده ی تنها از قفس دلم پرید

قلبم صدای تپشهای قلبت را شنید

 سرنوشت لبخندی زد و گفت شما عاشقید 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 14:56 | |







 

دلتنگم برای تو ، زندگی ام فدای تو

این قلبم هدیه ای ناقابل

تقدیم به تو

نفس کشیدنم مدیون توام

من گرفتار توام

به خدا تا آخرین نفس وفادار توام

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 14:49 | |







 

 

 

 

عشق و غم


چه زود فراموش شدم تو ذهنا خاموش شدم


شدم بده تو قصه راحت فراموش شدم


غصه ها توی قلبم امونمو بریده 


درست میگن که آدم از عشق خیری ندیده


هرچی میگن دروغه باور نکن می شکنی


میگن بهت که عشقم فقط تو تو قلبمی


این روزا بد غرورت زیره پاهات له میشه


از غم عشق و دوری چشمای تو تر میشه


خلاصه که عزیزم از من به تو نصیحت


هرچی دیدی دم نزن نشین تو پای صحبت


بهانه ها جور واجور دروغا ثابت میشن


گل هایی که تو چیدی یکدفعه پرپر میشن


میگفت نفس کشیدن بی تو برام حرومه


میگفت دوست دارم من دوست دارم دیونه


دیدی چه آسون گذشت رفت سراغ دیگری


تورم کنار میذاره ؟ انتخاب آخری ؟

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 22:16 | |







 

دل


چی بگم وقتی دیگه حرفی نمونده تو دلم ؟


یک غم بزرگیه این روزا مونده رو دلم


این روزا عشق و دارن تو کوچه ها دار میزنن


واسه دل های شکسته دیگه زار نمیزنن


دیگه غربت واسه من رنگ سیاهی نداره


هرکی گفت که عاشقه به قلب من راه نداره


انقدر دروغ شنیدم راست و باور ندارم


دیگه روی شونه هام هر سری رو نمیذارم

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 22:12 | |







 

زخمه دل


مهم نبودم واسه تو

جایی نداشتم تو دلت

بازیم دادی با قصه هات

از دل خود میبرمت

این زخم سنگین و بگو

چجوری تحمل کنم

می دونی عاشق تو ام

چجوری راحتت کنم

میخوام برم از زندگیت

من تورو راحت بذارم

زوری نگی دوست دارم

نگم به تو نیاز دارم

یه روزی به حرفای من

می رسی ولی دیر شده

اون روزی که تن منو

میبینی بی زیره گل شده

اون روز دیگه اشکای تو

درمون درد من که نیست

گریه نکن دیگه گلم

این دیگه حرف و قصه نیست 

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 22:5 | |







 

من به قلبم افتخار می کنم

با آن بازی شد ، زخمی شد ، به آن خیانت شد ، سوخت و

شکست

اما به طریقی هنوز کار می کند 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 12:5 | |







 

 

 

لیاقت می خواهد واژه ” ما ” شدن

لیاقت می خواهد “شریک ” شدن

تو خوش باش به همین “با هم ” بودن های امروزت

من خوشم به خلوت تنهایی ام

تو بخند به امروز…

من میخندم به فرداهایت . . .


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 12:2 | |







 

 

.

.

.

شاید آرام تر میشدم

فقط و فقط 

اگر میفهمیدی

حرفهایم به همین راحتی که می خوانی

نــــوشته نشده اند

.

.


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 11:54 | |







 

 

 

احساس تو چون طراوت باران است

بر زخم شکوفه های گل درمان است

هر وقت که در هوای تو می چرخم

انگار نفس کشیدنم آسان است  

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 11:53 | |







 

بــی شــــک

جهــــان را بـــه عشــــق کســی آفـــریـــده اند

چـــون مـــن کـــه آفـــریـــده ام از عشـــــق

جهـــانی بـــرای تـــــو 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 11:49 | |







 

گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!

به رفتن ک فکر می کنی

اتفاقی می افتد که منصرف می شوی…

میخواهی بمانی،

رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!

این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 11:43 | |







 

 

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

 

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 15:22 | |







 

 

چشم ها را باید شست ...

جور دیگر باید دید ...

چتر ها را باید بست ...

زیر باران باید رفت ...

فکر، خاطره را ...

زیر باران باید برد ...

با همه مردم شهر ...

زیر باران باید رفت ...

دوست را زیر باران باید دید ...

عشق را زیر باران باید جست ...

هر کجا هستم باشم ...

آسمان مال من است ...

حنجره فکر هوا عشق زمین "مال من است ...

هر کجا هستم باشم ...

آسمان مال من است ...

حنجره فکر هوا عشق زمین "مال من است.... 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 15:18 | |







 

 

 

آره بارون میومد خوب یادمه،

مث آخرای قصه، که آدم می ره به رویا،

آره بارون میومد خوب یادمه،

زیر لب زمزمه کردم، کی می تونه این دل دیوونه رو از من بگیره؟

اون قَدَر باشه که من این دل و دستش بدم و چیزی نپرسه،

دیگه حرفی نمونه بعد نگاهش،

آره بارون میومد خوب یادمه ...

آره بارون میومد خوب یادمه،

یه غروب بود روی گونه هات،

دو تا قطره که آخرش نگفتی بارونه یا اشك چشمات،

اما فرقی هم نداره، کار از این حرفا گذشته،

دیگه قلبم سر جاش نیست،

آره بارون میومد خوب یادمه،

آره بارون میومد خوب یادمه ...

خیلی سال پیش،

توی خوابم دیده بودم تو رو با گونه ی خیست،

اونجا هم نشد بپرسم بارونه يا اشك چشمات،

اونجا هم نشد بپرسم ...

آره بارون میومد خوب یادمه...

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 15:7 | |







 

گاهی وقتا دلم میخواد


یکی ازم اجازه بگیره


که بیاد تو تنهاییم


من که اجازه نمیدم ! ! !


ولی اون بی تفاوت به مخالفتم بیاد تو و آروم بغلم کنه و بگه


مگه من مردم که تنها بمونی... 

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 14:1 | |







 

 

 یه وقتایی فکر می کنی وقت تنهایی رسیده عشق تمومه 

یه وقتایی فکر می کنی عاشقی سهم تو نیست برات حرومه 

حس خوبی تو به زندگی نداری حس می کنی که این روزا رو دیگه داری کم میاری 

مگه من مردم تو تنها بمونی 

مگه من مردم با غم ها بمونی 

مگه من مردم اشکاتو نبینم 

یه دقیقه زودتر از تو من میمیرم 

دیگه از رفتن نگو از تو بی من نگو 

دیگه از روزایی که نفسا خستن نگو 

از گذشته ها نگو از من جدا نگو 

تو و من رو خط بزن از کسی جز ما نگو 

بگو بگو از خودت بگو ای اخرین فرصت من 

بزار بهت بگم تویی انرژی مثبت من 

مگه من مردم تو تنها بمونی 

مگه من مردم با غم ها بمونی 

مگه من مردم اشکاتو نبینم 

یه دقیقه زودتر از تو من میمیرم


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 13:56 | |







 

خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار 

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 12:6 | |







 

 از زندگی از این همه تکرار خسته ام 


از های و هوی کوچه و بازار خسته ام


دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه 


امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام 


دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم 


آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام


بیزارم از خموشی تقویم روی میز 

 

وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام


از او که گفت یار تو هستم ولی نبود 


تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید 


از حال من مپرس که بسیار خسته ام... 

 

[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 12:1 | |







 

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست


تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست


قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو


گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست


گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم


گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست


آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

 

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست


من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه


برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست


فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز


که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 11:55 | |







 

 

سال تحویل شد و من


تمام دلتنگی هایم رابه جای تو


در آغوش می کشم...


و چقدر جایت در میان بازوانم خالیست... 

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 11:52 | |







 

 

حسرت

اما تو بگو «دوستي» ما به چه قيمت؟


امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟



ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ


این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت



يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل


گيرم كه جوان گشت زليخا به چه قيمت



از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست


تاوان تو را مي‌دهم اما به چه قيمت



مقصود اگر از ديدن دنيا فقط اين بود


ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت 

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 11:49 | |







 

 

بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟


باز تکرار به بار آمده، می بینی که؟



سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت


عقل با عشق کنار آمده، می بینی که؟



آن که عمری به کمین بود، به دام افتاده


چشم آهو به شکار آمده، می بینی که؟



حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد

 

گل سرخی به مزار آمده، می بینی که؟



غنچه ای مژده ی پژمردن خود را آورد


بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟ 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 11:47 | |







 

شب و روزم گذشت به هزار آرزو

نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او

نه سلامم سلام، نه قیامم قیام

نه نمازم نماز، نه وضویم وضو

دل اگر نشکند به چه ارزد نماز

نه بریز اشک چشم، نه ببر آبرو

نه به جانم شرر، نه به حالم نظر

نه یکی حسب‌حال، نه یکی گفت‌وگو

نه به خود آمدم، نه ز خود می‌روم

نه شدم سربلند، نه شدم سرفرو

همه جا زمزمه است، همه جا همهمه است

همه جا «لاشریک... »،  همه جا  «وحده... »

نبرد غیر اشک، دل ما را به راه

نکند غیر آه، دل ما را رفو

نشوی تا حزین هله با مِی نشین 

هله سر کن غزل، هله تر کن گلو

به سر آمد اجل، نسرودم غزل

همه‌اش هوی و های، همه‌اش های و هو

هله امشب ببر به حبیبم خبر

که غمش مال من، که دلم  مال او

هله از جانِ جان، چه نوشتی؟ بخوان !

هله گوش گران! چه شنیدی؟ بگو !

بِبَریدم به دوش، به کوی می‌فروش

که شرابم شراب، که سبویم سبو 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 11:42 | |







 

 

منم که تا تو نخوابی نمی‌برد خوابم

تو درد عشق ندانی، بخواب آسوده

ز ریشه کندن این دل تبر نمی‌خواهد

به یک اشاره می‌افتد درخت فرسوده 

 

 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 10:20 | |







 

من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم

تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم

با یادگاری از تبر، از سمت جنگ آمدی گفتم

چه آمد بر سرت؟ گفتی که مَحرم نیستم

مجذوب پروازم ولی، دستم به جایی بند نیست

حالا قضاوت کن خودت، من بی‌گناهم! نیستم

با یک تلنگر می‌شود، از هم فروپاشی مرا

نگذار سر بر شانه‌ام، آن‌قدر محکم نیستم

خواندی غزل‌های مرا، گفتی که خیلی عاشقم

اما نمی‌دانم خودم، هم عاشقم هم نیستم 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 10:19 | |







 

 

باید که لهجه کهنم را عوض کنم

این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم


یک شمعِ تازه را بسرایم از آفتاب

شمع قدیم سوختنم را عوض کنم


هرشب میان مقبره ها راه می روم

شاید هوای زیستنم را عوض کنم


بردار شعر های مرا مرهمی بیار

بگذار وصله های تنم را عوض کنم


بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود

از من مخواه تا کفنم را عوض کنم


من که هنوز خسته باران دیشبم

فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 10:6 | |







 

بچه که بودم

از جریمه های نانوشته که بگذریم

سلمانی و ساعت و سیب

سکه و سلام و سکوت

و سبزی صدای بهار

هفت سین سفره ی من بود

بچه که بودم

دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت

که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید

 

بچه که بودم

تنها ترس ساده ام این بود

که سه شنبه شب آخر سال

باران بیاید

بچه که بودم

آسمان آرزو آبی

و کوچه ی کوتاهمان

پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود 


[+] نوشته شده توسط ♥●٠•˙ نسرین˙•٠●♥ در 10:3 | |