چطور بگم که دلتنگ توام تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودی چطور بگم که باغ دلم به غم نشسته واز دوری تو دلتنگ شده؟ چطور بگم که وجود تو... گرمای صدای دلنشین توبه من آشفته زندگی می بخشه؟ چطور بگم که این دل بی طاقت بهانه تو را می گیرد؟ چطور بگم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد؟ ای تنهاترین ستاره زندگی من پشت پنجره دل تنگم به انتظار لحظه با تو بودن می مانم تا با آمدنت دل بی قرارم را آرام کنی
تن تو ظهر تابستونو به یادم میاره
رنگ چشمای تو بارونو به یادم میاره
وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره قهر تو تلخی زندونو به یادم میاره
(من نیازم تو رو هر روز دیدنه)
(از لبت دوست دارم شنیدنه)
(نفست شعر بلند بودنه)
(با تو بودن بهترین شعر منه)
تو بزرگی مث اون لحظه که بارون میزنه
تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه
تو مث خواب گل سرخی لطیفی مث خواب
من همونم که اگه بی تو باشه جون میکنه
تو مث وسوسه شکار یک شاپرکی
تو مث شوق رها کردن یک بادبادکی
تو همیشه مث یک قصه پر از حادثه ای
تو مث شادی خواب کردن یک عروسکی
تو قشنگی مث شکلایی که ابرا میسازن گلای اطلسی از دیدن تو رنگ میبازن
به خاطر یک کلمه ترکم کردی....چه ناجوانمردانه نیازمندت شدم....چه حقیرانه واژه ی خداحافظ به میان امد....چه بی رحمانه و من سوختم....چه عاشقانه ولی من هنوز دوستت دارم....غریبانه